جدول جو
جدول جو

معنی باز رفتن

باز رفتن
دوباره رفتن، بار دیگر رفتن، بازگشتن
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باز رفتن

باز گرفتن

باز گرفتن
پس گرفتن، واپس گرفتن، چیزی از کسی گرفتن، چیزی به چنگ آوردن
باز گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

بازگرفتن

بازگرفتن
چیزی از کسی پس گرفتن. مسترد داشتن. استرداد کردن: او را (خالد بن ولید را) باز باید خواند و آن خواستۀ مسلمانان از او بازگرفتن. (ترجمه طبری بلعمی). و گفت خاموش باش که من حیله ساختم تا تو را بازگیرم. (قصص الانبیاء ص 81). صادق گفت:ما هر چه دادیم بازنگیریم. (تذکرهالاولیاء عطار).
توان بازدادن ره نره دیو
ولی باز نتوان گرفتن به ریو.
سعدی (بوستان).
، واپس مانده ازطعام و جز آن. (ارمغان آصفی) (آنندراج). نیم خورده. تتمه. بقیه. (مهذب الاسماء). باقی مانده:
افتاد دل چو از نظر او اجل ربود
کز باز بازمانده به صیاد میرسد.
سنجر کاشی (از ارمغان آصفی) (آنندراج).
، عقب مانده. واپس مانده. جداشده:
بزیرش نسر طایر پر فشانده
وزو چون نسر واقع بازمانده.
نظامی.
چون شمع جگرگداز مانده
یا مرغ ز جفت بازمانده.
نظامی.
، ترکه. میراث. ارث. مرده ریگ
لغت نامه دهخدا

بازی رفتن

بازی رفتن
یا بازی شدن. با کسی رفتاری کردن. معامله پیش آوردن. بنحوی خاص معامله کردن:
کجا آن عدل و آن انصاف سازی
که با فرزند از اینسان رفت بازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا