معنی استوار کردن - فرهنگ فارسی عمید
معنی استوار کردن
- استوار کردن
- محکم کردن، تایید کردن، استوار ساختن
تصویر استوار کردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با استوار کردن
استوار کردن
- استوار کردن
- محکم کردن سخت کردن موء کد گردانیدن، درست کردن، صحه نهادن، سخت گرفتن سخت بستن محکم بستن
فرهنگ لغت هوشیار
استواری کردن
- استواری کردن
- اطمینان کردن اعتماد کردن وثوق داشتن، تحقیق و تفحص کردن، تاکید کردن، احتیاط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اختبار کردن
- اختبار کردن
- آزمودن آزمایش کردن آزمودن آزمایش کردن امتحان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
احتکار کردن
- احتکار کردن
- انبار کردن کا (مخصوصا غله) برای فروش بهنگام گرانی و کمیابی، بنداری انبارداری
فرهنگ لغت هوشیار
استقرا کردن
- استقرا کردن
- باز کاویدن تتبع کردن جستجو و کنجکاوی کردن، شناختن شی کلی بجمیع اشخاص آن مقابل قیاس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
استفسار کردن
- استفسار کردن
- وا پرسیدن پرسیدن پرسش کردن سوء ال کردن تفسیر خواستن، جستجو کردن تفحص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
استناد کردن
- استناد کردن
- پشت بچیزی دادن تکیه بچیزی کردن، آیه یا حدیث یا سخنی و مانند آنرا سند قرار دادن و بدان تمسک ساختن، یافته نمودن نورده نمودن (نورده سند)
فرهنگ لغت هوشیار