جدول جو
جدول جو

معنی اداره شدن

اداره شدن
انجام شدن، به پایان رسیدن، تمام شدن
تصویری از اداره شدن
تصویر اداره شدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اداره شدن

اشاره شدن

اشاره شدن
بدست و ابرو و مانند آن القا شدن امری، صادر شدن فرمان و دستور
اشاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار

ازاله شدن

ازاله شدن
ازمیان رفتن زدوده شدن دفع شدن بر طرف شدن از میان رفتن زدوده شدن
ازاله شدن
فرهنگ لغت هوشیار

آواره شدن

آواره شدن
دور شدن گم شدن، از خانمان و وطن دور ماندن، یا آواره شدن از تخت و گاه. از سلطنت دور ماندن از تاج و تخت دور ماندن
فرهنگ لغت هوشیار

گذاره شدن

گذاره شدن
گذشتن عبور کردن: این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. یا گذاره شدن تیر. گذشتن تیر از موضعی: بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی
فرهنگ لغت هوشیار