جدول جو
جدول جو

معنی مواخذه

مواخذه
بازخواست کردن، خرده گیری، بازخواست
تصویری از مواخذه
تصویر مواخذه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مواخذه

مواخذه

مواخذه
مواخذت در فارسی: سرزنش کوبش باز خواست باز خواست کردن، سیاست کردن تنبیه کردن، باز خواست: اکثر اوقات در اثنای عزت و اعتبار بمواخذه و مصادره گرفتار بود، سیاست تنبیه
فرهنگ لغت هوشیار

مواخذه

مواخذه
تداول عامه از مؤاخذه. مؤاخذه. رجوع به مؤاخذه شود
لغت نامه دهخدا

مواخذه

مواخذه
بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش، اعتراض، ایراد، تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت، بازخواست کردن، تنبیه کردن، سیاست کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مواخذت

مواخذت
مواخذ: و ترکان خاتون کربوغارا نهفته به اصفهان فرستاد به مواخذت بر کیارق
فرهنگ لغت هوشیار

مواخاه

مواخاه
مواخات در فارسی: برادری یگانگی مواخات در فارسی: برادری دوستی: چون برادری
فرهنگ لغت هوشیار

مفاخذه

مفاخذه
هم زانو شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). هم زانو شدن و نشستن زانو به زانوی دیگری. (ناظم الاطباء) ، ترک یاری قوم کردن و آنان را پراکنده ساختن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا

موابذه

موابذه
جَمعِ واژۀ مؤبذو الهاء للعجمه. (منتهی الارب). رجوع به موبذ شود
لغت نامه دهخدا