بخوشی و نیکی رفتار کردن مماشات با خلق خدا پاس خاطر مردم داشتن: ز دست ما اسیران پاس دلها بر نمی آید برنگ سرمه مردم داری از ما بر نمی آید. (شفیع اثر) (ایهام)
حسن سلو’. خوشرفتاری با خلق. مهربانی و ملایمت کردن با مردمان. مماشات با مردم پاسداری خاطر خلق اﷲ. عمل مردم دار. رجوع به مردم دار شود: آئین شهریاری و کامکاری و نیکوکاری و مردم داری یافته است. (راحهالصدور راوندی). به که از کف ندهد شیوۀ مردم داری هر که چون دیده در خانه بازی دارد. صائب (از آنندراج). ز دست ما اسیران پاس دلها بر نمی آید به رنگ سرمه مردم داری از ما بر نمی آید. شفیع اثر (از آنندراج)
خوش سلوک. خوش رفتار. که با مردم باحسن سلوک. خوشروئی و ملایمت رفتار کند. که دیگران رانیازارد و نرنجاند. که پاسدار خاطر مردمان باشد: مردم دار و خداوند دوست بودی. (سیاست نامه). نرگس مست نوازش کن مردم دارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد. حافظ