جدول جو
جدول جو

معنی غمز کردن

غمز کردن
سخن چینی کردن، راز کسی را فاش کردن
تصویری از غمز کردن
تصویر غمز کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غمز کردن

غمز کردن

غمز کردن
راز آشکار کردن، سخن چیدن سخن چینی کردن سعایت کردن، سرکسی را فاش کردن راز شخصی را آشکار نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

غمز کردن

غمز کردن
سخن چینی کردن. سعایت. وشایت. (تاج المصادر بیهقی) :
مرا غمز کردند کان پرسخن
به مهر نبی و علی شد کهن.
منسوب به فردوسی (از چهارمقالۀ عروضی).
غمز کردندش که اینجا کودکی است
نامد او میدان که در وهم شکی است.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا

غاز کردن

غاز کردن
پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن، غاژیدن
غاز کردن
فرهنگ فارسی عمید

غاز کردن

غاز کردن
پنبه یا پشم را برای ریسیدن آماده کردن، غاژ کردن، غاژدن
غاز کردن
فرهنگ فارسی معین

غاز کردن

غاز کردن
غاژ کردن. پشم یا پنبه کردن جامه، تا بار دیگر ریسند. پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن. (برهان). دانه از پنبه جدا کردن و پشم مهیای ریسیدن ساختن. رجوع به غاز شود. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : مزع القطن، غاز کرد پنبه را. (منتهی الارب). تمزیع، پنبه غاز کردن. مشعه، پاره ای از پنبۀ مشیعه و غاز کرده. (منتهی الارب). مشع، پنبه غاز کردن
لغت نامه دهخدا

غوز کردن

غوز کردن
خود را چون غوزدار خمیده و جمع کردن. رجوع به غوز و قوز شود
لغت نامه دهخدا

مغز کردن

مغز کردن
بیرون کردن مغز پسته و بادام و گردو و تخم کدو و هندوانه و امثال آن. از پوست باز کردن، چنانکه بادام و پسته و فندق و تخم کدو و مانند آن را: پسته ها را مغز کن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

غم کردن

غم کردن
اندوه بردن غم کشیدن غصه خوردن، در اندوه دیگری متاثر شدن دلسوزی کردن شفقت داشتن، افسوس خوردن متاسف شدن
فرهنگ لغت هوشیار

غم کردن

غم کردن
بمعنی غم خوردن. (آنندراج) :
هر کس بقدر طاقت خود میکند غمش
آهن بقدر جذبه به آهن ربا رسید.
نظیری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا