جدول جو
جدول جو

معنی عزیز کردن

عزیز کردن
گرامی کردن، عزیز کردن، ارجمند کردن
تصویری از عزیز کردن
تصویر عزیز کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عزیز کردن

عزیز کردن

عزیز کردن
نواختن برکشیدن گرامی داشتن احترام کردن اعزاز
عزیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار

عزیز کردن

عزیز کردن
گرامی داشتن. احترام کردن. اعزاز. (فرهنگ فارسی معین). تعزیز. (از دهار). ارجمندی دادن. عزت دادن:
عزیز نبود آنکس که تو عزیز کنی
زبهر آنکه عزیز تو زود گردد خوار.
ابوحنیفۀ اسکافی.
آنکس که چنین عزیز کردت
ازبهر تو کرد گوهر و زر.
ناصرخسرو.
تا عزیزم مرا عزیز کنی
چون شدم خوار خوار انگاری.
خاقانی.
هر ذلیلی که حق عزیز کند
در عزیزیش منکری منگر.
خاقانی.
هر یکی را کرد اندر سِر عزیز
هرچه آن را گفت این را گفت نیز.
مولوی.
دعائی گر نمیگوئی بدشنامی عزیزم کن
که گر تلخست شیرینست از آن لب هرچه فرمائی.
سعدی.
چو ما را بدنیا تو کردی عزیز
به عقبی همین چشم داریم نیز.
سعدی.
خدای یوسف صدیق را عزیز نکرد
به خوبروئی لیکن به خوبکرداری.
سعدی.
آنکه را کردگار کرد عزیز
نتواند زمانه خوار کند.
قاآنی.
ای خدایت عزیز کرده ز خلق
بنده را هست میهمان عزیز.
انوری
لغت نامه دهخدا

عاجز کردن

عاجز کردن
ناتوان ساختن، کنایه از خسته کردن، به ستوه آوردن
عاجز کردن
فرهنگ فارسی عمید

عاید کردن

عاید کردن
حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
عاید کردن
فرهنگ فارسی عمید