عاشق وش عاشق وش بمانند عاشق. همانند عاشق: در هر چمن عاشق وشان بر ساقی و می جانفشان پیر خرد ز انصافشان با می مواسا داشتن. نظامی لغت نامه دهخدا
عاشق کش عاشق کش د لازار شیفته کش کشنده عاشق قاتل عاشق، معشوقی که عاشق خود را به محبتی ننوازد آن که بر عاشق خویش ستم کند فرهنگ لغت هوشیار
عاشق کش عاشق کش ویژگی معشوقی که عاشق خود را می کشد یا به عاشق خود جور و ستم می کند، کنایه از بسیار زیبا یا جذاب فرهنگ فارسی عمید
عاشق کش عاشق کش کشندۀ عاشق: تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد اینقدر دانم که از شعر ترش خون میچکید. حافظ. ، آنکه عاشق خود را به محبتی ننوازد و بر وی ستم کند. جفا کننده در حق عاشق: ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست. حافظ لغت نامه دهخدا
عاشق کشی عاشق کشی عمل عاشق کش، عاشق آزاری، برای مِثال رسم عاشق کشی و شیوۀ شهرآشوبی / جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود (حافظ - ۴۲۶) فرهنگ فارسی عمید