معنی سنگ ریزه - فرهنگ فارسی عمید
معنی سنگ ریزه
سنگ ریزه
خرده سنگ، ریگ، حصاء، حصیٰ، حصبا
تصویر سنگ ریزه
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سنگ ریزه
سنگریزه
سنگریزه
ریگ و رمل و خرده سنگ و پاره سنگ. (ناظم الاطباء). حَصی ̍. (منتهی الارب). حصباه، حصاه. (دهار). کَنکَث. (دهار). حصباء. (نصاب الصبیان) (منتهی الارب) : صحرا ریگ و سنگریزه بسیار داشت. (تاریخ بیهقی). جانست نه سنگریزه بنشین با جان مکن این ستیزه بنشین. نظامی. چرا در سنگریزه کان کنم کان چه بی روغن چراغی جان کنم جان. نظامی. کردم ز سنگریزه ره توتیای چشم تا آنچه کس ندید بدیدم بصبحگاه. خاقانی. سنگریزه گر نبودی دیده ور چون گواهی دادی اندرمشت در. مولوی. ، نوعی از آش. (ناظم الاطباء) : دادیم صلای سنگریزه بشنو تو نوای سنگریزه. بسحاق اطعمه. ، الماس ریزه هایی که جواهری برای فروش دوره میگرداند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سنگ شیشه
سنگ شیشه
سنگی که بگداز آورده از آن شیشه سازند. (آنندراج) : این سنگ شیشه که دلش نام کرده ای از آتش فراق بسی خواهد آب شد. سیدحسن خالص (از آنندراج). دل شکسته بکوی تو بس که شد پامال چو سنگ شیشه ز خاکش صفا نمایان است. شفیع اثر (از آنندراج). علاج غیر مکافات نیست ظالم را که سنگ شیشۀ ما شیشه میشود آخر. محمد اسحاق شوکت (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سنگ سیاه
سنگ سیاه
حجرالاسود. (شرفنامۀ منیری) : بشب چون مردمک را جلوه گاه است که در کعبه محک سنگ سیاه است. حکیم زلالی (از آنندراج). رجوع به حجرالاسود شود
لغت نامه دهخدا
سنگ سیاه
سنگ سیاه
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 231 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.