جدول جو
جدول جو

معنی رو گرفتن

رو گرفتن
بستن روی خود، حجاب بر چهره انداختن
تصویری از رو گرفتن
تصویر رو گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رو گرفتن

رو گرفتن

رو گرفتن
حجاب داشتن (زنان مسلمه). پوشیدن روی با چادر یا روبند یا نقاب به رسم مسلمانان. در حجاب بودن. پوشیدن زن چهره را از مردان نامحرم. حجاب کردن زن. پرده کردن زن. حجاب چون زنان مسلم داشتن. (از یادداشت مؤلف) ، پوشیدن رخ از شرم و حیاء و محجوب شدن. (آنندراج). پوشیدن رو. (غیاث اللغات) :
دیدم به جانبش ز حیا روی خود گرفت
مردی گمان نداشت که از وی نهان شود.
وحید (از آنندراج).
- روی کسی گرفتن، کنایه از قبول سؤال کردن و روی او نگه داشتن. (آنندراج) :
آخر گرفت از ما آن روی دلگشا را
از ما گرفت او را نگرفت روی ما را.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- ، تسخیر کردن. (آنندراج) :
چون زلف روی ماه لقایی گرفته ایم
بر پای او فتاده و جانی گرفته ایم.
مفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پو گرفتن

پو گرفتن
رفتن، دویدن: شیر سگی داشت که چون پو گرفت سایه خورشید بر آهو گرفت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

فرو گرفتن

فرو گرفتن
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
فرو گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

پو گرفتن

پو گرفتن
دَویدَن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پوییدَن، چَرْویدَن، تاختَن، تَکیدَن برای مِثال شیر سگی داشت که چون پو گرفت / سایۀ خورشید بر آهو گرفت (نظامی۱ - ۵۳)
پو گرفتن
فرهنگ فارسی عمید