جدول جو
جدول جو

معنی دردبیس

دردبیس
سختی و بلا، کار سخت، پیر، کلان سال
تصویری از دردبیس
تصویر دردبیس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دردبیس

دردبی

دردبی
طبلک نواز. (منتهی الارب). آنکه ’کوبه’ میزند که از آلات طرب است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

دگردیس

دگردیس
دیگرگون، تبدیل موجودی به موجود دیگر تغییر شکل بعضی جانوران
دگردیس
فرهنگ لغت هوشیار

دگردیس

دگردیس
دگرگون، در علم زیست شناسی جانوری که تغییر شکل یافته
دگردیس
فرهنگ فارسی عمید

دردچین

دردچین
آنکه یا آنچه درد را بردارد و برطرف سازد، علاج کنندۀ درد، دلسوز و غم خوار، کسی که از فرط مهر و محبت آرزو کند که درد و مرض محبوبش به جان وی افتد و بلاگردان او شود، برای مِثال بدین آسمانی زمین توام / ز چینم ولی دردچین توام (نظامی۶ - ۹۹۹)
دردچین
فرهنگ فارسی عمید

آردبیز

آردبیز
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، پَرویزَن، گَربال، پَریزَن، موبیز، تُنُک بیز، پَرویز، تُنُگ بیز، مُنخُل، غَربال، غَربیل، چاولی، پَریز، غَرویزَن
آردبیز
فرهنگ فارسی عمید