جدول جو
جدول جو

معنی حمال

حمال
کسی که بار حمل می کند، باربر
شاه تیر سقف، تیر چوبی بزرگ و دراز و ستبری که در سقف به کار رفته، شاه تیر، بالار، پالار، پالاری، بالاگر، سرانداز، افرسب، فرسپ، داربام
تصویری از حمال
تصویر حمال
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حمال

حمال

حمال
باربر، بارکش کسی را بحمل کردن واداشتن، تحمیل، مجبور کردن بحمل چیزی کسی را بحمل کردن واداشتن، تحمیل، مجبور کردن بحمل چیزی
فرهنگ لغت هوشیار

حمال

حمال
جَمعِ واژۀ حَمل به معنی بار شکم از بچه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمل شود، بمعنی حَمالَه. (منتهی الارب). بند شمشیر. (دهار). رجوع به حماله شود
لغت نامه دهخدا

حمال

حمال
دیه. (از اقرب الموارد). خون بها. (دهار) ، غرامت و تاوان که قومی از قوم دیگر حمل می کنند. (از اقرب الموارد). ج، حُمُل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

حمال

حمال
تحمیل. (اقرب الموارد). کسی را بحمل کردن واداشتن. فرمودن کسی ببرداشتن و کردن کاری. (منتهی الارب) ، کسی را وادار و مجبور کردن به حمل چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا