چال کردن چال کردن چاله کردن. گودال کردن. گود گردن. گود کردن زمین و مانند آن، دفن کردن. بخاک سپردن. در زیر خاک نهفتن چیزی را، چنانکه گردویی را برای روئیدن یا لاشه مرده ای را برای پراکنده نشدن بوی گند آن. جسد آدمی را در گور نهادن. در زیر خاک کردن لغت نامه دهخدا
چال کردن چال کردن دفن کردن، مدفون کردنمتضاد: نبش کردن، زیر خاک پنهان کردن، کندن، حفر کردنمتضاد: پر کردن، گود کردن، گودال کندن، لانه ساختن فرهنگ واژه مترادف متضاد