جدول جو
جدول جو

معنی چال کردن

چال کردن
گود کردن، دفن کردن چیزی در زیر خاک
تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چال کردن

چال کردن

چال کردن
گود کردن عمیق کردن، چیزی را زیر خاک کردن دفن کردن
چال کردن
فرهنگ لغت هوشیار

چال کردن

چال کردن
چاله کردن. گودال کردن. گود گردن. گود کردن زمین و مانند آن، دفن کردن. بخاک سپردن. در زیر خاک نهفتن چیزی را، چنانکه گردویی را برای روئیدن یا لاشه مرده ای را برای پراکنده نشدن بوی گند آن. جسد آدمی را در گور نهادن. در زیر خاک کردن
لغت نامه دهخدا

چال کردن

چال کردن
دفن کردن، مدفون کردن
متضاد: نبش کردن، زیر خاک پنهان کردن، کندن، حفر کردن
متضاد: پر کردن، گود کردن، گودال کندن، لانه ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

سال کردن

سال کردن
سال کردن درخت. یک سال بار کم و یک سال بار بسیار آوردن
سال کردن
فرهنگ لغت هوشیار

چاپ کردن

چاپ کردن
نقش کردن نوشته ها و تصاویر روی کاغذ باآلات و ابزار مخصوص طبع کردن
فرهنگ لغت هوشیار