جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پرشاخ

پرشاخ

پرشاخ
کثیف وانبوه، از درخت. که شاخهای بسیار دارد، از حیوان
لغت نامه دهخدا

سرشاخ

سرشاخ
نوک شاخۀ درخت، شاخۀ باریک و نازک درخت، حالت دو قوچ جنگی که شاخ در شاخ یکدیگر بگذارند، در ورزش در کشتی، گلاویزی و زورآزمایی دو کشتی گیر با هم
سرشاخ شدن: کنایه از در ورزش در کشتی، گلاویز شدن دو کشتی گیر در آغاز کشتی، زورآزمایی دو کشتی گیر با هم بی آنکه یکدیگر را زمین بزنند
سرشاخ
فرهنگ فارسی عمید

سرشاخ

سرشاخ
نوک شاخه درخت، شاخه باریک و نازک، نوک شاخ حیوان، گلاویز شدن دو کشتی گیر با هم
سرشاخ
فرهنگ فارسی معین

پرشوخ

پرشوخ
چرکناک.
- پرشوخ شدن، چرکناک شدن. چرکناک گردیدن. کلع. (تاج المصادربیهقی)
لغت نامه دهخدا