جدول جو
جدول جو

معنی پدیدار شدن

پدیدار شدن
نمایان شدن، ظاهر شدن، به وجود آمدن
تصویری از پدیدار شدن
تصویر پدیدار شدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پدیدار شدن

دیدار شدن

دیدار شدن
مرئی شدن. (یادداشت مؤلف) :
سپهبد همیراند بر پیل راست
چو دیدار شد ببر خفتان بخواست.
اسدی
لغت نامه دهخدا

پدیدار کردن

پدیدار کردن
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
پدیدار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

خریدار شدن

خریدار شدن
میل بخرید چیزی کردن. موافق خرید چیزی شدن، طالب شدن. موافق شدن. علاقه مند شدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
ز رومی سخنها چو بشنید فور
خریدار شد رزم او را به سور.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

ناپدیدار شدن

ناپدیدار شدن
غیب شدن. غایب شدن. گم شدن. نامرئی شدن: در آن بیابان بی پایان ناپدیدار شد. (سندبادنامه ص 144).
و ز آنجا چون پری شد ناپدیدار
رسیدندآن پریرویان پری وار.
نظامی.
دگر ره ز شه ناپدیدار شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

بیدار شدن

بیدار شدن
برخاستن از خواب، آگاه شدن هوشیار گشتن متنبه شدن
بیدار شدن
فرهنگ لغت هوشیار