دیدار شدن دیدار شدن مرئی شدن. (یادداشت مؤلف) : سپهبد همیراند بر پیل راست چو دیدار شد ببر خفتان بخواست. اسدی لغت نامه دهخدا
پدیدار کردن پدیدار کردن آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح فرهنگ لغت هوشیار
خریدار شدن خریدار شدن میل بخرید چیزی کردن. موافق خرید چیزی شدن، طالب شدن. موافق شدن. علاقه مند شدن. (یادداشت بخط مؤلف) : ز رومی سخنها چو بشنید فور خریدار شد رزم او را به سور. فردوسی لغت نامه دهخدا
ناپدیدار شدن ناپدیدار شدن غیب شدن. غایب شدن. گم شدن. نامرئی شدن: در آن بیابان بی پایان ناپدیدار شد. (سندبادنامه ص 144). و ز آنجا چون پری شد ناپدیدار رسیدندآن پریرویان پری وار. نظامی. دگر ره ز شه ناپدیدار شد. نظامی لغت نامه دهخدا