جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بسیطه

بسیطه

بسیطه
چیستی یله چیستی نیامیخته ناب، فراخنای، زمین، زمین هموار مونث بسیط، خالص بی آمیغ، زمین ارض، زمین فراخ و هموار، فراخ زبان. یا اجرام بسیطه. افلاک سماویات. یا اجسام بسیطه. اجسامی که مرکب از اجسام مختلف الطبایع نباشد، یا اعضا بسیطه. مراد قلب و دماغ و کبد است. یا جواهر بسیطه. مراد جز لایتجزی و اتم های ذیمقراطیس است. یا حرکت بسیطه. حرکت مستدیر حرکت دایره یی. یا صور مجرده بسیطه. صور حاصله از اشیا نزد عقل
فرهنگ لغت هوشیار

بسیطه

بسیطه
مصغراً، دهیست ببادیۀ شام و آن را بَسیطه هم گویند. (منتهی الارب). تصغیر بسیطه، سرزمینی است در بادیه بین شام و عراق. (از معجم البلدان) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بسیطه

بسیطه
زمین. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ارض. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

بسیطه

بسیطه
نام دیاری است در اندلس و امروز اسپانیایی ها آن را آلباسته نامند که تحریفی است از کلمه ’البسیطه’. و صاحب الحلل السندسیه آرد: بسیطه از شهرهاییست که در جانب شرقی طلبطله واقع است و همچون معنی لغوی کلمه در سرزمین پهناور و هموار قرار دارد و هم اکنون ساکنان آن پانزده هزار تن باشند شامل دو ناحیه است یکی شهر قدیم و دیگر شهرجدید که شهر جدید در جنوب شهر قدیم قرار دارد و راه آهنی که از مادرید به القنت و سواحل شرقی میرود از شهر جدید میگذرد. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 48، 49)
جایگاهی است در شعر اخطل در وصف ابری بدین سان:
و علا البسیطه والشقیق بریق
فالضوج بین رویه و طحال
و به قولی جایگاهی است میان کوفه و حزن بنی یربوع و به قولی سرزمینی است بین عذیب و قاع. (از معجم البلدان). و رجوع به ج 1 همین کتاب ص 184 شود
لغت نامه دهخدا

بسیله

بسیله
پس مانده، مزه، تلخی لاتینی تازی شده تلک گرکی از گیاهان لوبیا گرگی
فرهنگ لغت هوشیار

بسیله

بسیله
بسله، خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، مُلک
بسیله
فرهنگ فارسی عمید

وسیطه

وسیطه
وسیطه در فارسی مونث وسیط آب روی گل مونث وسیط، جمع وسائط (وسایط)
وسیطه
فرهنگ لغت هوشیار