یا الفنجگه، جای اندوختن. جای گرد آوردن و جمع کردن. محل ذخیره. رجوع به الفنج و الفنجیدن و الفاختن شود: این جهان الفنجگاه علم تست سر مزن چون خر در این خانه خراب. ناصرخسرو. الفنجگاه تست جهان زینجا برگیر زود زاد ره محشر. ناصرخسرو. جهان را مپندار دارالقرار بل الفنجگاهی است دارالرحال. ناصرخسرو
الفنجگاه. جای اندوختن و ذخیره کردن. رجوع به الفنجگاه شود: در این الفنجگه جویند داد خویش بیدادان که هم زاد است بر خوانها و هم مال است در کانها. ناصرخسرو. الفنجگه دانش این سرای است اینجا بطلب هرچه مر ترا نیست. ناصرخسرو