معنی یگانه گوی - فرهنگ فارسی عمید
معنی یگانه گوی
- یگانه گوی
- شخص موحد، خداپرست و قائل به توحید
تصویر یگانه گوی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با یگانه گوی
بیگانه خوی
- بیگانه خوی
- مُرَکَّب اَز: بیگانه + خوی، آنکه عادت و خوی بیگانگان دارد. با خوی دشمنان:
ازین آشنایان بیگانه خوی
دورویی نگر یکزبانی مجوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
فسانه گوی
- فسانه گوی
- افسانه گوی. قصه گوی. فسانه پرداز:
درهم آمیختیم خنداخند
من و چون من فسانه گویی چند.
نظامی
لغت نامه دهخدا