سست و بی حال شدن باز شدن چیزی، تکه تکه و متلاشی شدن مثلاً کوکو وارفت آب شدن، ذوب شدن مثلاً یخ این وارفت بسیار تعجب کردن، بهت زده شدن دوباره به جایی رفتن
بازگفتن. (آنندراج). تکرار کردن: ز هر شیوه سخن کان دلنواز است بگفتند آنچه وا گفتن دراز است. نظامی. غلط گفته را تازه کردم طراز بدین عذر واگفتم آن گفته باز. نظامی. گرچه در شیوۀ گهر سفتن شرط من نیست گفته واگفتن. نظامی. ، به زبان آوردن. (یادداشت مؤلف). بازگفتن. اظهار کردن. بازگو کردن: کس ز بیم وزیر عالم سوز آنچه شب رفت وانگفت به روز. نظامی. ، ملامت نمودن. (آنندراج)
رشد کردن نمو کردن -20 استوار شدن ثبات یافتن مستقر شدن، 0 دوام یافتن باقی ماندن، 0 سکی از حرکات نرمش (خم گیری) در ورزش باستانی است، 0 گرفتن عضله پا هنگام شنا 0 یا پا گرفتن برف 0 نشستن آن بر زمین چندانکه زود آب نشود. یا پا گرفتن کاری. رونق گرفتن آن. یا پا گرفتن طفل. براه افتادن او. یا پا گرفتن قبری را. سطح آن را از زمین بالا آوردن