پناهگاه. (ترجمان القرآن) (غیاث). پناه. (منتهی الارب). پناه و دستگیر. (ناظم الاطباء). ملجاء. (از اقرب الموارد) : واتل ما اوحی الیک من کتاب ربک لامبدل لکلماته و لن تجد من دونه ملتحداً. (قرآن 27/18). فعل تو وافی است زآن کن ملتحد کاندر آید با تو در قعر لحد. مولوی
نعت فاعلی از استحداد، تیزکننده شفره. (آنندراج). آنکه تیغ و شفرۀ خود را با قطعۀ آهن یا غیر آن تیز کند. (اقرب الموارد) ، موی زهار سترنده. (آنندراج) ، خشمگین شونده و غضب کننده. (اقرب الموارد). خشمگین و غضبناک. (ناظم الاطباء) ، سترده شده و تراشیده شده با آهن. (اقرب الموارد). و رجوع به استحداد شود