جدول جو
جدول جو

معنی ملتحد

ملتحد
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
تصویری از ملتحد
تصویر ملتحد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ملتحد

ملتحد

ملتحد
خمنده و میل کننده به کسی. (آنندراج). مایل به جانب و طرفی، مرتد و ملحد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ملتحد

ملتحد
پناهگاه. (ترجمان القرآن) (غیاث). پناه. (منتهی الارب). پناه و دستگیر. (ناظم الاطباء). ملجاء. (از اقرب الموارد) : واتل ما اوحی الیک من کتاب ربک لامبدل لکلماته و لن تجد من دونه ملتحداً. (قرآن 27/18).
فعل تو وافی است زآن کن ملتحد
کاندر آید با تو در قعر لحد.
مولوی
لغت نامه دهخدا

ملتحم

ملتحم
لحیم شده، چسبیده به هم پیوسته، زخمی که سر آن به هم آمده و التیام یافته
فرهنگ لغت هوشیار

ملتحم

ملتحم
لحیم شده، به هم پیوسته، زخمی که سر آن به هم آمده و التیام یافته
ملتحم
فرهنگ فارسی معین

مستحد

مستحد
نعت فاعلی از استحداد، تیزکننده شفره. (آنندراج). آنکه تیغ و شفرۀ خود را با قطعۀ آهن یا غیر آن تیز کند. (اقرب الموارد) ، موی زهار سترنده. (آنندراج) ، خشمگین شونده و غضب کننده. (اقرب الموارد). خشمگین و غضبناک. (ناظم الاطباء) ، سترده شده و تراشیده شده با آهن. (اقرب الموارد). و رجوع به استحداد شود
لغت نامه دهخدا

ملاحد

ملاحد
خمیده و ناراست و نادرست، بانفاق و بامکر، بی دین و از دین برگشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا