جدول جو
جدول جو

معنی مصلحت بین

مصلحت بین
آنکه خیر و صلاح را در نظر می گیرد
تصویری از مصلحت بین
تصویر مصلحت بین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مصلحت بین

مصلحت بین

مصلحت بین
کسی که صلاح کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). آنکه صلاح کار و مقتضای حال ببیند و دریابد. صواب بین. راه از چاه دان:
ننهد پای تا نبیند جای
هرکه را چشم مصلحت بین است.
سعدی.
- امثال:
مصلحت خوب است اما مصلحت بینش بد است.
، عاقل و زیرک و هوشیار. (ناظم الاطباء) :
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود.
حافظ.
، کارگزار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مصلحت بینی

مصلحت بینی
صفت وحالت مصلحت بین. تعقل و تأمل در نیک و بدکارها. دیدن و اندیشیدن صلاح کار و مقتضای حال. در مصلحت و اقتضای کار نگریستن و اندیشه کردن. صواب دید:
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش.
حافظ.
و رجوع به مصلحت بین شود
لغت نامه دهخدا

مصلحت دید

مصلحت دید
صلاح دید، آنچه خیر و صلاح به نظر آید، برای مِثال مصلحت دید من آن است که یاران همه کار / بگذارند و خم طرۀ یاری گیرند (حافظ - ۳۷۶)
مصلحت دید
فرهنگ فارسی عمید

مصلحت دیدن

مصلحت دیدن
خیر و صلاح دیدن، به خیر و مصلحت پنداشتن، مصلحت دانستن
مصلحت دیدن
فرهنگ فارسی عمید

مصلحت دیدن

مصلحت دیدن
صلاح دیدن مصلحت دانستن صواب دانستن: بترک خدمت پیرمغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

مصلحت دید

مصلحت دید
نیکدید پسندیده آنچه که بنظر خیر و صلاح آید صلاح دید صواب دید: مصلحت دیدمن آنست که یاران همه کار بگذارند وسر طره یاری گیرند. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

مصلحت دیدن

مصلحت دیدن
صلاح دیدن. صواب دیدن. مقتضی و مناسب و شایسته تشخیص دادن. (از یادداشت مؤلف). سزاوار و قابل و لایق دیدن. (ناظم الاطباء) :
چو آن نیرنگساز آواز بشنید
درنگ آوردن آنجا مصلحت دید.
نظامی.
پادشاهی... به نزدیک او رفت و گفت اگر مصلحت بینی به شهر اندر برای تو مقامی بسازم. (گلستان)... ملک را خنده آمد وزیر را گفت چگونه مصلحت می بینی. (گلستان). بخشیدم اگرچه مصلحت ندیدم. (گلستان). مصلحت آن دیدم که در نشیمن عزلت نشینم. (گلستان). بارها در این مصلحت که تو می بینی اندیشه کرده ام. (گلستان).
خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی
که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی.
سعدی.
به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت
چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم.
حافظ.
عجب از لطف تو ای گل که نشینی با خار
ظاهراً مصلحت وقت در این می بینی.
حافظ.
، از روی بصیرت پنداشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا