کسی که صلاح کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). آنکه صلاح کار و مقتضای حال ببیند و دریابد. صواب بین. راه از چاه دان: ننهد پای تا نبیند جای هرکه را چشم مصلحت بین است. سعدی. - امثال: مصلحت خوب است اما مصلحت بینش بد است. ، عاقل و زیرک و هوشیار. (ناظم الاطباء) : دلی همدرد و یاری مصلحت بین که استظهار هر اهل دلی بود. حافظ. ، کارگزار. (ناظم الاطباء)
صفت وحالت مصلحت بین. تعقل و تأمل در نیک و بدکارها. دیدن و اندیشیدن صلاح کار و مقتضای حال. در مصلحت و اقتضای کار نگریستن و اندیشه کردن. صواب دید: رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش. حافظ. و رجوع به مصلحت بین شود
صلاح دیدن. صواب دیدن. مقتضی و مناسب و شایسته تشخیص دادن. (از یادداشت مؤلف). سزاوار و قابل و لایق دیدن. (ناظم الاطباء) : چو آن نیرنگساز آواز بشنید درنگ آوردن آنجا مصلحت دید. نظامی. پادشاهی... به نزدیک او رفت و گفت اگر مصلحت بینی به شهر اندر برای تو مقامی بسازم. (گلستان)... ملک را خنده آمد وزیر را گفت چگونه مصلحت می بینی. (گلستان). بخشیدم اگرچه مصلحت ندیدم. (گلستان). مصلحت آن دیدم که در نشیمن عزلت نشینم. (گلستان). بارها در این مصلحت که تو می بینی اندیشه کرده ام. (گلستان). خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی. سعدی. به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم. حافظ. عجب از لطف تو ای گل که نشینی با خار ظاهراً مصلحت وقت در این می بینی. حافظ. ، از روی بصیرت پنداشتن. (ناظم الاطباء)