جدول جو
جدول جو

معنی گرو بردن

گرو بردن
پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار
تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گرو بردن

گرو بردن

گرو بردن
موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایسته دریافت گرو گردند سبق بردن: گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. (سعدی)، پیش افتادن سبقت گرفتن: زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

گرو بردن

گرو بردن
پیروز شدن در شرطبندی چنانکه مستحق گرفتن گروشود. سبق بردن. پیشی گرفتن. غلبه کردن:
کنون چون گرو برد پیمان ور است
چه خواهم زمان زو که فرمان ور است.
(گرشاسب نامه).
ز گور آن تک ربودم در دویدن
گرو بردم ز مرغان در پریدن.
نظامی.
بدان نرگس که از نرگس گرو برد
بدان سنبل که سنبل پیش او مرد.
نظامی.
گفت هان ای محتسب بگذار و رو
از برهنه کی توان بردن گرو.
مولوی.
جمالی گرو برده از آفتاب
ز شوخیش بنیاد تقوی خراب.
سعدی (بوستان).
چو از چابکان در دویدن گرو
نبردی هم افتان و خیزان برو.
سعدی (بوستان).
گر فراقت نکشد جان بوصالت ندهم
تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید.
سعدی.
زاغ بدو گفت که پرواز کن
گر گرو از من ببری ناز کن.
(زهر الریاض).
چشم بد دور ز خال تو که در عرصۀ حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو.
حافظ
لغت نامه دهخدا

فرو بردن

فرو بردن
بزیر بردن به پایین بردن، جای دادن، غوطه دادن بلعیدن یا فرو بردن پنجه در چیزی. اعمال زور و قدرت کردن، نفوذ یافتن، یا فرو بردن خشم (غیظ) کظم غیظ
فرهنگ لغت هوشیار

گرو کردن

گرو کردن
گرو کردن چیزی را بچیزی. برهن دادن چیزی را در مقابل چیزی دیگر: گرو گن بعمرابد جام را گرو گیر کن باده خام را. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار