جدول جو
جدول جو

معنی فرو بستن

فرو بستن
بستن، کنایه از پیچیده و دشوار شدن، برای مثال به حاجتی که روی تازه روی وخندان رو / فرونبندد کار گشاده پیشانی (سعدی - ۱۱۳)
تصویری از فرو بستن
تصویر فرو بستن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرو بستن

فرو بستن

فرو بستن
بستن مسدود کردن، مضبوط کردن، یا فرو بستن چشم بستن چشم، طمع بریدن
فرو بستن
فرهنگ لغت هوشیار

گرو بستن

گرو بستن
شرط بستن بر سر چیزی رهن نهادن گرو نهادن: (امام) گفت (یعقوب بن اسحاق کندی را) : بر پاره کاغذ چیزی نویسم اگر تو بیرون آری که چه نبشتم ترا مسلم دارم پس گرو بستند
گرو بستن
فرهنگ لغت هوشیار