فاضل. کامل. خداوند علم و ادب. دارای فضایل: صاحب کمال را چه غم از نقص جاه و مال چون ماه پیکری که در او سرخ و زرد نیست. سعدی. به شیراز آی و فیض روح قدسی بخواه از مردم صاحب کمالش. حافظ. گفتند در این کرمینه چنین صاحب کمالی آمده است. (انیس الطالبین). سگ به نطق آمد که ای صاحب کمال بی حیا من نیستم چشمت بمال. شیخ بهائی
خوش صورت. خوشگل. زیبا. وجیه. خوبروی. حَسین. حَسینه: یکی را زنی صاحب جمال درگذشت. (گلستان). حسن میمندی را گفتند: سلطان محمود چندین بندۀ صاحب جمال دارد که هر یک بدیع جهانی اند. (گلستان). و خواهر صاحب جمال خود را به صومعۀ او بردند. (سعدی). کند جلوه طاوس صاحب جمال. (بوستان). اتفاقاً نظر دیلم بر زنی از زنان آن دیه آمد وآن زن صاحب جمال بود. (تاریخ قم ص 33). ذَمیر، مرد صاحب جمال. (منتهی الارب)