جدول جو
جدول جو

معنی شلال کردن

شلال کردن
دوختن پارچه با دست، بخیۀ درشت زدن
تصویری از شلال کردن
تصویر شلال کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شلال کردن

حلال کردن

حلال کردن
بخشودن، روا داشتن، بهلاندن روا دانستن جایز شمردن، بخشودن عفو کردن
فرهنگ لغت هوشیار

خلال کردن

خلال کردن
درآوردن خردۀ غذا میان دندانها بوسیلۀ خلال. (یادداشت بخط مؤلف) :
ز نوک نیزه بدندان خلال خواهی کرد.
؟
، کنایه از دست از طعام بازکشیدن. (آنندراج) ، ریزریز کردن پوست نارنج و غیره. (ازحاشیۀ بر برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا

حلال کردن

حلال کردن
جایزشمردن، مباح کردن، بخشودن، عفو کردن، درگذشتن، ذبح شرعی کردن، روا دانستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

خلال کردن

خلال کردن
اگر بیند که چیزی به خلال از دندان بیرون آورد و به کسی داد، دلیل که از مال خویش به ناحق بستاند و به کسی دهد - جابر مغربی
لال کردن درخواب نیکو نباشد، زیرا که دندان ها در خواب اهل بیت بود و خلال مانند جاروب بود که اهل بیت را می روبد و هر که به خواب بیند که خلال می کرد، دلیل که به قدر آن که با خلال بیرون آورد از مال اهل بیت او نقصان شود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

لال کردن

لال کردن
قدرت تکلم را از کسی گرفتن ابکم ساختن، از تکلم باز داشتن خاموش کردن: چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم چو لاله لال بکردی زبان تحسینم. (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

لال کردن

لال کردن
خاموش ساختن. از سخن گفتن بازداشتن:
چو بلبل آمدمت تاچو گل ثنا گویم
چو لاله لال بکردی زبان تحسینم.
سعدی
لغت نامه دهخدا

اشغال کردن

اشغال کردن
تحت اختیار گرفتن جایی را، تصرف کردن جایی بوسیله سپاهیان
اشغال کردن
فرهنگ لغت هوشیار