معنی سرکن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سرکن
سرکن
- سرکن
- سردار فوج. (آنندراج) (غیاث) ، سردار جماعت، رئیس مجلس. (آنندراج) :
ز چهر پرده برافکن که شمع مجلس را
زروی حسن بهر مجمعی تویی سرکن.
خیالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سرکش
- سرکش
- از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از موسیقیدانان دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی