جدول جو
جدول جو

معنی پناه جای

پناه جای
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
تصویری از پناه جای
تصویر پناه جای
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پناه جای

پناه جای

پناه جای
پناه گاه. جای استوار. ملجاء. مأمن. ملاذ. مِلوذَه. حرز. شنصیر. مناص. مجعم. وَزَر. محجاء. ضبع. مَلحَص. سِحن. ملاز. مَثمل. مفازه. مَلحج. لجاء. ملیز. مَعقِل. مفزع. مفزعه. مَأوی. مأواه. عوذ. عواذ. عیاذ. معاذ. مَعکد. مُعتصر. وَعْل. وَغل. قلعه، پناه جای بر کوه که ازدشمن نگاهدارد. (منتهی الارب) ، بست
لغت نامه دهخدا

پناه جان

پناه جان
تقیه باشد. (حاشیۀ مثنوی چ علاءالدوله) :
گفت ترسایان پناه جان کنند
دین خود رااز ملک پنهان کنند.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پناه گاه

پناه گاه
جایی که برای حفظ جان و سلامتی به آن پناه برند، جای استوار، پناه جای
پناه گاه
فرهنگ فارسی معین

پناه خان

پناه خان
یکی از سران طایفۀ جوانشیر، او قلعۀ شوشی را بنا کرده و پناه آباد نام نهاد. کریم خان زند هنگام عزیمت عراق اورا با دیگر امرا با کوچ و بنه در رکاب خویش به عراق آورد. (مجمل التواریخ تألیف ابوالحسن گلستانه حواشی ص 341). رجوع به ابراهیم خلیل خان و پناه آباد شود
قلِّه بری. او ابراهیم خان برادرزادۀ نادرشاه را در محلی موسوم به قله بر، از توابع خمسه گرفتار کرد و ابراهیم خان به امر شاهرخشاه پسر رضاقلی میرزا افشار کشته شد. (مجمل التواریخ تألیف ابوالحسن گلستانه حواشی ص 296)
لغت نامه دهخدا