جدول جو
جدول جو

معنی پلمب شدن

پلمب شدن
کنایه از بسته شدن، تعطیل شدن جایی
تصویری از پلمب شدن
تصویر پلمب شدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پلمب شدن

دلمه شدن

دلمه شدن
بستن شیر یا خون مانند پنیر و نشاسته پخته و آب پخته کله و پاچه چون سرد شود
فرهنگ لغت هوشیار

پلید شدن

پلید شدن
ناپاک شدن شوخگن شدن پلید گردیدن پلشت شدن نجس شدن
پلید شدن
فرهنگ لغت هوشیار

قلمی شدن

قلمی شدن
کلکی شدن نوشته شدن تحریر یافتن نوشته شدن: مکتوبی که به عرض سه گز و در طول هفتاد گز که باب زر قلمی شده بود... ارسال نمود
فرهنگ لغت هوشیار

ملمع شدن

ملمع شدن
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
ملمع شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پلید شدن

پلید شدن
پلید گردیدن. ناپاک شدن. شوخگن شدن. چرک شدن. پلشت شدن. رجس. (تاج المصادر بیهقی). قذر. (تاج المصادر). قذارت. (منتهی الارب). رجاست. نجس شدن. (تاج المصادر). نجاست. تنجس. (زوزنی) (منتهی الارب). خباثت. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) : طَرتم َ الماء، پلید شد آب. (منتهی الارب). نجس. نجاسه. ناپاک و پلید گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قلمی شدن

قلمی شدن
قلمی گردیدن. نوشته شدن. رجوع به قلمی شود
لغت نامه دهخدا

دلمه شدن

دلمه شدن
بسته شدن مایعات. بستن شیر یا خون چون پنیری یا جگری و امثال آن. بستن، چنانکه پنیرو نشاستۀ پخته و آب پختۀ کله پاچه چون سرد شود و پختۀ سریشم ماهی و امثال آن. بسته شدن چنانکه خون یاشیر. لخت شدن. لخته شدن. بستن. انبستن. کلچیدن: دلمه شدن خون، عَلَقه گشتن آن. دلمه شدن شیر کودک، چون پنیری بازگشتن از گلوی او. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا