جدول جو
جدول جو

معنی پرتاب کردن

پرتاب کردن
پرت کردن، دور افکندن، دور انداختن
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرتاب کردن

پرتاب کردن

پرتاب کردن
پرتاب کردن روی (رخساره) روی سرخ کردن و شادمان شدن ازچیزی. دور افکندن انداختن کسی یا چیزی را از بالا بپایین یا از جایی بجای دیگر: سنگی پرت کرد، تبعید کردن بجای دور اعزام داشتن، فکر کسی را منصرف کردن از اصل قضیه. یا پرت کردن حواس کسی. فکر و حواس کسی را از اصل موضوع منصرف کردن و بموضوع دیگر معطوف ساختن او را باشتباه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار