معنی آشکوخیده آشکوخیده لغزیده، به سردرآمده، سکندری خورده، برای مثال چون بگردد پای او از پای دار / آشکوخیده بماند همچنان (رودکی - ۵۰۹) تصویر آشکوخیده فرهنگ فارسی عمید