جدول جو
جدول جو

معنی آشکوخیده

آشکوخیده
لغزیده، به سردرآمده، سکندری خورده، برای مثال چون بگردد پای او از پای دار / آشکوخیده بماند همچنان (رودکی - ۵۰۹)
تصویری از آشکوخیده
تصویر آشکوخیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آشکوخیده

آشکوخیدن

آشکوخیدن
به سر درآمدن و افتادن، سکندری خوردن، لغزیدن، برای مِثال آشکوخد بر زمین هموارتر / همچنان چون بر زمین دشخوارتر (رودکی - ۵۳۶)، خطا کردن
آشکوخیدن
فرهنگ فارسی عمید

آشکوخیدن

آشکوخیدن
سکندری رفتن. از سر پنجۀ پای لغزیدن بی اراده و ناآگاهانه. و آن را در ستور سَر سُم رفتن گویند:
چون بگردد پای او از پای دار
آشکوخیده بماندهمچنان.
رودکی.
آشکوخدبر زمین هموار بر
همچنان چون برزمین دشخوار بر.
رودکی
لغت نامه دهخدا