یاقوت نشانیده. هر چیز که در آن یاقوت نشانده باشند (معنی صفت مفعولی را رساند). مرصع به یاقوت، مجازاً به معنی اشکبار و خون بار آمده است: ای کاش که قوت من بودی ز دو یاقوتش تا بر سر او چشمم یاقوت نشانستی. معزی
نام دختر براق حاجب از امرای گورخان قراختای که در کرمان سلطنت میکرد و به سال 634 هجری قمری درگذشت. یاقوت ترکان منکوحۀ اتابک قطب الدین محمودشاه یزدی بود. (از تاریخ گزیده ص 529). ترکان خاتون زوجه اتابک سعد بن ابوبکر بن سعد بن زنگی دختر اتابک یزد قطب الدین محمود شاه و مادرش یاقوت ترکان دختر براق حاجب مؤسس سلسلۀ قراختائیان کرمان بود. (شدالازار ص 273)
مانند یاقوت. سرخ: یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله کرده بر او حواله غواص در دریا. کسائی. بیا ساقی آن آب یاقوت وار درافکن بدان جام یاقوت بار. نظامی. من روی بر زمین و دو چشم اندر آسمان بیجاده رنگ رویم و یاقوت وار چشم. زین الدین سجزی