جدول جو
جدول جو

معنی مین باشی

مین باشی
افسری که فرمانده هزار سرباز بود
تصویری از مین باشی
تصویر مین باشی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مین باشی

مین باشی

مین باشی
ترکی هزار دار مینرالوژی کان شناسی معدن شناسی. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار

مین باشی

مین باشی
رئیس و سرهزار تن سپاهی. رئیس هزار تن از سپاهیان. (یادداشت مؤلف). منصبی در لشکر: به سرکردگی میر فتاح مین باشی، تفنگچیان اصفهانی را در آن قلعه گذاشتند. (عالم آرا چ امیرکبیر ج 2 ص 453) ، در تشکیلات عسکری عثمانی منصبی دون قائم مقام، در عصر قاجاریه منصبی در سپاهیان سواره. (یادداشت مؤلف) رئیس هزار نفر. آنکه بر هزار تن فرمان راند
لغت نامه دهخدا

ملا باشی

ملا باشی
رئیس ملا یان ملایی که در دربار پادشاهان باشد و تدریس شاه یا شاهزادگان را بعهده دارد (صفویه قاجاریه) : (فصل اول در بیان شغل ملا باشی - مشار الیه سرکرده تمام ملا ها (بود)،) (تذکره الملوک. 1)
فرهنگ لغت هوشیار

مقنی باشی

مقنی باشی
رئیس مقنیان (قاجاریه) : (آقا محمد تقی مقنی باشی) (مراه البلدان ج 1 ضمیمه ص 24)، عنوان احترام آمیز (مقنی)
مقنی باشی
فرهنگ لغت هوشیار

میل بازی

میل بازی
گرزبازی (زورخانه) نوعی شیرین کاری است در زورخانه و آن عبارتست از بازی کردن و بهوا انداختن و بازگرفتن ورزشکاران میلهای چوبی سبکی را که برای این کار ساخته شده (میل بازی بچالاکی وزبر و زرنگی بیش از نیرومندی احتیاج دارد)
فرهنگ لغت هوشیار

میل بازی

میل بازی
ورزش پهلوانان در گود با میل، بازی کردن ورزشکاران با میل در گود زورخانه، عملی است که زورخانه کاران برای نشان دادن چابکی و شیرین کاری و مهارت کنند و آن به هوا پرتاب کردن یک یا دو میل است به نوبت و گرفتن آنها به استادی در حال چرخیدن ورزشکار
لغت نامه دهخدا