جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لب گزه

لب گزه

لب گزه
گزیدن لب با دندان بنشانه پشیمانی یااشاره بکسی برای دعوت او بسکوت
لب گزه
فرهنگ لغت هوشیار

لب گزه

لب گزه
لب گزک. گزیدن لب به دندان به علامت پشیمانی یا اشاره به کسی برای سکوت او
لغت نامه دهخدا

لب گزک

لب گزک
گزیدن لب با دندان بنشانه پشیمانی یااشاره بکسی برای دعوت او بسکوت
لب گزک
فرهنگ لغت هوشیار

لب گزک

لب گزک
لب گزه.
- لب گزک رفتن، گزیدن لب به دندان بعلامت پشیمانی یا اشاره به کسی برای امر بسکوت او
لغت نامه دهخدا

قلب گاه

قلب گاه
میان، وسط، جایی در میدان که قلب لشکر قرار بگیرد، برای مِثال فرامرز با خوارمایه سپاه / بزد خویشتن تیز بر قلب گاه (فردوسی - ۵/۴۶۲)
قلب گاه
فرهنگ فارسی عمید

لب چره

لب چره
نخود و کشمش و انواع میوه های خشک که در مجالس بزم ووقت صحبت با یاران صرف کنند شب چره تنقلات: بعیش یکدمه احمد مساز با شربت ز نقل لب چره بردار توشه جاوید. (احمد اطعمه لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

لب چره

لب چره
نخود و کشمش و انواع میوه های خشک که در مجالس بزم و وقت صحبت با یاران صرف کنند، شب چره، تنقلات
فرهنگ فارسی معین

آب گمه

آب گمه
ماءالجمه. آبی است خاکستری رنگ و بدبوی و آن را از شکم نوعی ماهی گیرند که در بحر چین است، هر عضوی که بشکند مقدار دو مثقال از آن بخورند چنانکه بدندانها نرسد آن عضو شکسته را درست کند و در دریای هرموز نیز بهم می رسد. (برهان)
لغت نامه دهخدا

قلب گه

قلب گه
مخفف قلب گاه:
جهاندار در قلبگه کرد جای
درفش کیانیش بر سر به پای.
نظامی (از آنندراج).
رجوع به قلبگاه شود
لغت نامه دهخدا