معنی لب دوختن لب دوختن کنایه از خاموشی گزیدن، سخن نگفتن، برای مثال مدتی می بایدش لب دوختن / از سخن تا او سخن آموختن (مولوی - ۱۰۱) تصویر لب دوختن فرهنگ فارسی عمید
لب دوختن لب دوختن خموشی گزیدن: مدتی میبایدش لب دوختن از سخنگویان سخن آموختن. مولوی. تا نگردد خون دل و جان جهان لب بدوز و دیده بربند این زمان. مولوی لغت نامه دهخدا
بردوختن بردوختن دوختن در تمام معانی. - چشم کسی بردوختن، اغفال کردن وی: او چه کرد آنجا که تو آموختی چشم ما از مکر خود بردوختی. مولوی. - دیده بردوختن، چشم پوشیدن. نظر برگرفتن: بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم تا دیدۀ من بر رخ زیبای تو باز است. حافظ لغت نامه دهخدا