جدول جو
جدول جو

معنی غریب دشمن

غریب دشمن
آنکه دشمن غریبان باشد، دشمن غریب
تصویری از غریب دشمن
تصویر غریب دشمن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غریب دشمن

غریب دشمن

غریب دشمن
آنکه دشمن غریبان باشد. مقابل غریب دوست:
بگریزم از او که من غریبم
وین بی سر و بن غریب دشمن.
مجیر بیلقانی.
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن
آنجا چه جای غمزدگان قلندر است.
خاقانی.
همین دو خصلت ملعون کفایت است ترا
غریب دشمن و مردارخوار می بینم.
سعدی (صاحبیه در صفت سگ)
لغت نامه دهخدا

غریب درکن

غریب درکن
بیرون کننده غریب. یا باد غریب درکن. بادی سرد که در شهریور ماه در ییلاق وزد و شهریان را بدان حدود آمده اند وادار به بازگشت به شهر کند
فرهنگ لغت هوشیار

غریب گشتن

غریب گشتن
غریب شدن. غریب گردیدن. اغراب. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به ترکیبات مذکور و مدخل غریب شود
لغت نامه دهخدا

غریب شدن

غریب شدن
غریب گردیدن. غرابت. (تاج المصادر بیهقی). اغتراب. رجوع به معانی غریب شود
لغت نامه دهخدا