غرض ورزی غرض ورزی رو پایی (ویژگیهای دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی) حالت و کیفیت غرض پرست غرض ورزی فرهنگ لغت هوشیار
غرض ورزی غرض ورزی غرض ورزیدن. غرض رانی. اعمال غرض. به کار بردن غرض. رجوع به غرض و غرض ورزیدن و غرض رانی و غرض راندن و غرض داشتن شود لغت نامه دهخدا
غرض ورز غرض ورز باغرض، غرض پرست، غرض جو، غرض دار، غرض ران، غرضمند، کین توز، مغرض فرهنگ واژه مترادف متضاد
غرض ورزیدن غرض ورزیدن به کار بردن غرض. غرض راندن. غرض ورزی. رجوع به غرض و غرض ورزی و غرض رانی و غرض راندن و غرض داشتن شود لغت نامه دهخدا