معنی صیقل گرفتن - فرهنگ فارسی عمید
معنی صیقل گرفتن
- صیقل گرفتن
- زدوده شدن، جلا یافتن، صیقل خوردن
تصویر صیقل گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با صیقل گرفتن
صیقل گرفتن
- صیقل گرفتن
- صیقل پذیرفتن. سوهان خوردن. قابل جلا بودن. درخور صیقل بودن:
پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که صیقل نگیرد چو زنگار خورد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
عیال گرفتن
- عیال گرفتن
- همسر برگزیدن. انتخاب عیال. زن گرفتن
لغت نامه دهخدا
صقال گرفتن
- صقال گرفتن
- روشن شدن. جلا یافتن. زدوده گشتن:
ای که درونت به گنه تیره شد
ترسمت آیینه نگیرد صقال.
سعدی
لغت نامه دهخدا
صیغه گرفتن
- صیغه گرفتن
- صیغه کردن. زنی را برای مدتی معین گرفتن. متعه کردن. رجوع به صیغه و صیغه کردن شود
لغت نامه دهخدا
میل گرفتن
- میل گرفتن
- گرز گرفتن (زورخانه) ورزش باستانی کردن بوسیله میل گردانیدن میلهای چوبین نسبه سنگین بدورشانه گبورگه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار