معنی سحب - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سحب
سحب
- سحب
- پر خوردن، بسیار نوشیدن، گستردن، روان شدن، جمع سحابه، ابرها جمع سحاب ابرها
فرهنگ لغت هوشیار
سحب
- سحب
- جَمعِ واژۀ سحاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) : و ماتری من السحب و غیرها فانما هی من ابخره. (حکمت الاشراق ص 188)
لغت نامه دهخدا
سحب
- سحب
- کشیدن چیزی را برزمین. (اقرب الموارد). کشیدن. (ترجمان القرآن) (المصادر زوزنی) (دهار) ، سخت خوردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نیک خوردن طعام. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) ، سخت آشامیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). نیک خوردن شراب. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) ، گستردن، روان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا