جدول جو
جدول جو

معنی ریزه خوانی

ریزه خوانی
آهسته و نرم سخن گفتن، زمزمه کردن، برای مثال چنان به زیر زبان بشکنم ترانۀ عشق / که عندلیب شود داغ ریزه خوانی من (سالک یزدی - لغتنامه - ریزه خوانی)
تصویری از ریزه خوانی
تصویر ریزه خوانی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ریزه خوانی

ریزه خوانی

ریزه خوانی
ادای سخن باریک و آهسته. زمزمه. (از ناظم الاطباء) ، آواز پیچیده کشیدن از نغمات که آن را تحریر گویند و به هندی کهر خوانند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) :
چنان به ریززبان بشکنم ترانۀ عشق
که عندلیب شود داغ ریزه خوانی من.
سالک یزدی (از آنندراج).
آمد بهار و هر خس و خار ارجمند شد
در باغ ریزه خوانی بلبل بلند شد.
نادم گیلانی (از آنندراج).
، لغزخوانی. (یادداشت مؤلف).
- ریزه خوانی کردن، بد گفتن. به نهانی عیب گرفتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

ریزه خوان

ریزه خوان
که بدی گوید آهسته. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خوانی شود
لغت نامه دهخدا

روزه خواری

روزه خواری
عمل روزه خوار. رجوع به روزه خوار شود
لغت نامه دهخدا

روضه خوانی

روضه خوانی
عمل روضه خوان. سوگواری وعزاداری حضرت سیدالشهداء و برپاداری عزای آن حضرت. (از ناظم الاطباء). و رجوع به روضه خوان و روضه شود
لغت نامه دهخدا

رجز خوانی

رجز خوانی
گویتازی خود ستایی عمل رجز خوان خواندن رجز ارجوزه خوانی، خودستایی
رجز خوانی
فرهنگ لغت هوشیار

ریزه خوار

ریزه خوار
کسی که خرده ریزۀ ته سفره را می خورد، کنایه از نیازمند، محتاج
ریزه خوار
فرهنگ فارسی عمید

ریزه خوار

ریزه خوار
ریزه خور. که خرده های ریز پس ماندۀ کسی را بخورد. ریزه خور:
درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان
ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور.
خاقانی.
جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک
نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان.
خاقانی.
- ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی، متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خور شود
لغت نامه دهخدا