جدول جو
جدول جو

معنی رهیاب

رهیاب
کسی که راه پیدا می کند، راه یابنده، آنکه راه و طریقه ای تازه برای اجرای امری می یابد
تصویری از رهیاب
تصویر رهیاب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رهیاب

ره یاب

ره یاب
دریابندۀ راه و پی و سراغ چیزی و ایجادنمایندۀ چیزی. (آنندراج). رجوع به راه یاب شود
لغت نامه دهخدا

رهاب

رهاب
آوازیست که درآخر افشاری نواخته میشود نصیحت آمیز و حالتش بر عکس افشاری است سوز و گراز و تاله و ندبه ندارد بلکه به پیر تجربه دیده ای شبیه است که می خواهد آب خنکی بر داغ دل مصیبت دیدگان بریزد و آنان را با نصایح دلپذیر امیدوار کند و در ضمن بگوید که آرزوی بشر تمام شدنی نیست پس برای این که آسوده زیست کنیم باید دامان آرزو را فرا کشیم تا ادامه حیات که گاه با رنج و ناکامی و زمانی با شادی و کامرانی توام است سهل و آسان باشد
فرهنگ لغت هوشیار

رهاب

رهاب
رَهاوی، گوشه ای در دستگاه های سه گاه، شور و نوا، رَهاو، راهَوی
رهاب
فرهنگ فارسی عمید

ریاب

ریاب
دهی از بخش رودسر شهرستان لاهیجان، دارای 167 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول عمده آنجا غلات، بنشن، ارزن، گردو، فندق و لبنیات و صنایع دستی آنجا شال و کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از بخش جویمند حومه شهرستان گناباد، دارای 820 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول عمده آنجا غلات و زعفران و بنشن و راهش ماشین رو می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

ریاب

ریاب
امر ریاب، کار ترساننده و درشک افگننده. (ناظم الاطباء). کار ترساننده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا