هتک. هتک ستر. تهتک. هتاکی. تندید. اذاعۀ سِر. مقابل پرده داری، پرده پوشی: هزار بار بگفتم که راز عشق ترا نهان کنم نکنم بی دلی و پرده دری. سوزنی. تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد تا بود فلک شیوۀ او پرده دری بود. حافظ
اگر بیند پرده داری پادشاه مصلح عادل می کرد، دلیل که وی به صلاح و به خیر گراید و مال حلال یابد. اگر بیند پرده داری پادشاه ظلم می کرد، دلیل که به فسادمایل شود و مال حرام یابد. جابر مغربی اگر کسی به خواب دید، پرده داری می کرد، دلیل است حاجتی که دارد روا گردد و عزتش زیاده شود. محمد بن سیرین
کسی که راز دیگری را فاش کند و او را رسوا و بی آبرو سازد، برای مِثال اشک من گر ز غمت سرخ برآمد چه عجب / خجل از کردۀ خود پرده دری نیست که نیست (حافظ - ۱۶۴)، بی شرم، گستاخ