جدول جو
جدول جو

معنی باز هشتن

باز هشتن
واگذار کردن، فروگذاشتن، رها کردن
تصویری از باز هشتن
تصویر باز هشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باز هشتن

باز گشتن

باز گشتن
بر گشتن مراجعت کردن باز گردیدن، پشیمان شدن توبه کردن، منصرف شدن ترک کردن
فرهنگ لغت هوشیار

باز گشتن

باز گشتن
آمدن، بازآمدن، برگشتن، رجعت کردن، مراجعت کردن
متضاد: عازم شدن، عزیمت کردن، عود کردن، پشیمان شدن، توبه کردن، منصرف شدن
متضاد: مصمم شدن، مرتبط بودن، ارتباط داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بازهشتن

بازهشتن
هشتن. گذاشتن. واگذار کردن:
جهان را بدان بازهل کافرید
وز او آمد این چرخ گردان پدید.
فردوسی.
سخنها دراز است و کاری درشت
به یزدان کنون بازهشتیم پشت.
فردوسی.
بازهل این فرش کهن پوده را
طرح کن این دامن آلوده را.
نظامی (مخزن الاسرار ص 77).
و رجوع به هشتن شود
لغت نامه دهخدا

باز نشستن

باز نشستن
بر کنار رفتن از کار و خدمت تقاعد، گوشه گیری کردن
باز نشستن
فرهنگ لغت هوشیار