جدول جو
جدول جو

معنی انجام پذیر

انجام پذیر
قابل انجام شدن، انجام شدنی، عملی
تصویری از انجام پذیر
تصویر انجام پذیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با انجام پذیر

انجام پذیر

انجام پذیر
قابل انجام شدن قابل اجرا اجرا پذیر عمل شدنی پیش رفتنی مقابل انجام ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار

انجام پذیر

انجام پذیر
شدنی. (یادداشت مؤلف). قابل انجام شدن. قابل اجرا. اجراپذیر. عمل شدنی. پیش رفتنی. (از لغات فرهنگستان). مقابل انجام ناپذیر. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

انجام ناپذیر

انجام ناپذیر
غیرقابل اجرا. اجراناپذیر. پیش نرفتنی. (از لغات فرهنگستان) (از فرهنگ فارسی معین) ، بعضی گویند نسناس است و آن جانوری باشد شبیه آدمی. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

الهام پذیر

الهام پذیر
الهام شده و هر چیز که قابل الهام باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به الهام شود
لغت نامه دهخدا

نظام پذیر

نظام پذیر
که سامان گیرد. که مستعد نظم و ترتیب است. نظام پذیرنده
لغت نامه دهخدا