جدول جو
جدول جو

معنی گنج دان

گنج دان
خزانه، گنجینه، جای نگه داری گنج، برای مثال همه گنج این گنج دان آن توست / سر و تاج ما هم به فرمان توست (نظامی۶ - ۱۱۱۲)
تصویری از گنج دان
تصویر گنج دان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گنج دان

گنج دان

گنج دان
جای نگهداری گنج گنجینه مخزن: ازان گنج دان کان همه گنج داشت نه خود بر گرفت و نه کس را گذاشت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

گنج بان

گنج بان
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

گنجدان

گنجدان
جای نگه داشتن گنج. (آنندراج). خزانه. مخزن. گنجینه. (ناظم الاطباء) :
از آن گنجدان کآن همه گنج داشت
نه خود برگرفت و نه کس راگذاشت.
نظامی.
برون رفت وز آن گنجدان رخت بست
بدان گنج و گوهر نیالود دست.
نظامی.
چنین گفت گنجینه دار سخن
که سالار آن گنجدان کهن.
نظامی
لغت نامه دهخدا

گنجدان

گنجدان
دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان که در 29هزارگزی جنوب باختری شیروان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 57 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پنج دانگ

پنج دانگ
پنج قسمت از خانه و زمین و مانند آن زیرا در اصطلاح ثبت و دفاتر اسناد و غیره هر زمین و خانه و مانند آن بشش قسمت تقسیم میشود که هر قسمت را یک دانگ گویند: پنج دانگ از زمینم را فروختم، نصف و ثلث یا پنج دانگ و نیم. ثلثان و ربع
فرهنگ لغت هوشیار