جدول جو
جدول جو

معنی گرو ستدن

گرو ستدن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن
تصویری از گرو ستدن
تصویر گرو ستدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گرو ستدن

گرو ستدن

گرو ستدن
چیزی را بعنوان رهن پذیرفتن: گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان بعد ازین خرقه صوفی بگرو نستانند. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

گرو ستدن

گرو ستدن
چیزی را بگرو پذیرفتن. چیزی را به رهن قبول کردن. کالائی یا چیزی دیگر را در مقابل وام به وثیقه گرفتن:
گرو بستان نه پایندان و سوگند
که پایندان نباشد همچو پابند.
سعدی (صاحبیه).
گر شوند آگه از اندیشۀ ما مغبچگان
بعد از این خرقۀ صوفی به گرو نستانند.
حافظ
لغت نامه دهخدا

فرو ستردن

فرو ستردن
پاک کردن زدودن: باد خزان نگر که ز بستان فرو سترد آن نقشهای طرفه و نیکو نگارها. (شیبانی. گنج سخن 241: 3)
فرهنگ لغت هوشیار

گرو کردن

گرو کردن
گرو کردن چیزی را بچیزی. برهن دادن چیزی را در مقابل چیزی دیگر: گرو گن بعمرابد جام را گرو گیر کن باده خام را. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

گرو دادن

گرو دادن
چیزی را برهن سپردن مقابل گرو گرفتن، ضمانت دادن، قول دادن: گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار