جدول جو
جدول جو

معنی غبارانگیز

غبارانگیز
گردانگیز، برانگیزندۀ گرد و غبار
تصویری از غبارانگیز
تصویر غبارانگیز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غبارانگیز

غبارانگیز

غبارانگیز
برانگیزندۀ غبار. گرد برانگیزنده. مجازاً افسرده شونده:
دل از لشکر غبارانگیز کرده
به عزم روم رفتن تیز کرده.
نظامی.
ساف، بادی غبارانگیز. (منتهی الارب). و رجوع به غبار برانگیختن شود
لغت نامه دهخدا

بارانگیز

بارانگیز
آلتی که بوسیلۀ آن بار و عدلها را از جایی بجایی منتقل کنند. جرثقیل. رجوع به جرثقیل شود
لغت نامه دهخدا

بار انگیز

بار انگیز
اهرم، آلتی که بوسیله آن بار و عدلها را از جائی بجائی منتقل کنند
بار انگیز
فرهنگ لغت هوشیار

غرورانگیز

غرورانگیز
آنچه غرور برانگیزد، آنچه کبر و نخوت بیاورد، غرور انگیزنده
غرورانگیز
فرهنگ فارسی عمید

غرورانگیز

غرورانگیز
آنچه غرور بینگیزد. آنچه تکبر و نخوت آرد. رجوع به غرور شود
لغت نامه دهخدا

شکارانگیز

شکارانگیز
کسان که شکارها را از اطراف به مرکز برمانند و گرد کنند سهولت صید شاه و امیری را. (از یادداشت مؤلف). آهوگردان. شکارران. شکارگردان
لغت نامه دهخدا

بادانگیز

بادانگیز
انگیزانندۀ باد، آنچه سبب وزش باد می شود، بادآور، هر چیز که در معده تولید نفخ می کند، بادکرده، پرباد، گُلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمالند و در هوا بپاشند سبب وزش باد می شود، زعفران
بادانگیز
فرهنگ فارسی عمید