برانگیزندۀ غبار. گرد برانگیزنده. مجازاً افسرده شونده: دل از لشکر غبارانگیز کرده به عزم روم رفتن تیز کرده. نظامی. ساف، بادی غبارانگیز. (منتهی الارب). و رجوع به غبار برانگیختن شود
انگیزانندۀ باد، آنچه سبب وزش باد می شود، بادآور، هر چیز که در معده تولید نفخ می کند، بادکرده، پرباد، گُلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمالند و در هوا بپاشند سبب وزش باد می شود، زعفران