سراسیمگی سراسیمگی آشفتگی، بی تابی، سرگردانی، پریشانی، دستپاچگی، دلهره، سردرگمی، ناراحتی فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرآسیمگی سرآسیمگی حالت سرآسیمه: از سرآسیمگی نمی بینند کام آشفته اژدهای دمان. مسعودسعد. سرآسیمگی در منش تاخته ز رخت خرد خانه پرداخته. نظامی. رجوع به سرآسیمه شود لغت نامه دهخدا
سر آسیمگی سر آسیمگی سراسیمه بودن آشفتگی سرگردانی حیرت. یا با سراسیمگی. با عجله بشتاب فرهنگ لغت هوشیار
سراسیمه سراسیمه آسیمه سر، آشفته، سرگردان، بی تاب، پریشان، پریشان حال، دستپاچه، دلواپس، سردرگم، متوحش، مرعوب، مضطرب، هراسان فرهنگ واژه مترادف متضاد