معنی زم زم زَم سرما، سردی، سردگوشت درون دهان، برای مثال آرزومند آن شده تو به گور / که رسد نانت پاره ای بر زم (رودکی - لغت نامه - زم) سرما، سردی، سردگوشت درون دهان، برای مِثال آرزومند آن شده تو به گور / که رسد نانت پاره ای بر زم (رودکی - لغت نامه - زم) تصویر زم فرهنگ فارسی عمید