معنی زلف شکستن - فرهنگ فارسی عمید
معنی زلف شکستن
- زلف شکستن
- کنایه از پریشان و آشفته کردن مو
تصویر زلف شکستن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با زلف شکستن
قلم شکستن
- قلم شکستن
- یا قلم شکستن بر سر کسی. حواله کردن و سپردن قلم بدو: پس آنگه قلم عطارد شکست (خدا) که امی نگیرد قلم را بدست
فرهنگ لغت هوشیار
سله شکستن
- سله شکستن
- بیل زدن و فروکردن زمین سخت. نرم کردن سطح زمین که سله بسته باشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
زلف بستن
- زلف بستن
- نمودن معشوق خود را به عاشق و دل او را بکمند خود درآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
پل شکستن
- پل شکستن
- خراب کردن پل. یا پل شکستن بر. محروم ماندن بی نصیب شدن، بی بهره گردانیدن: (دشمنان از داغ هجرش رسته اند پل همه بر دوستان خواهد شکست) (خاقانی)، غرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار