خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب، برای مثال یکی ببر دژآلود است در جنگ / که دارد از مصاف شیر نر ننگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷) بدخو، تندخو خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آرُغدِه، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب، برای مِثال یکی ببر دژآلود است در جنگ / که دارد از مصاف شیر نر ننگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷) بدخو، تندخو